loading...
4
4 بازدید : 7 دوشنبه 28 مرداد 1392 نظرات (0)

 

 

همون همیشگی لطفا....!

 

1سالی میشه اینجامیام

 

همش تو خودمم ؛ هنوز نتونستم فراموشت کنم !

 

انگار قهوه ی تلخم فایده ای نداره ....


همون همیشگی لطفا ....!

 

1سالی میشه اینجا میام

 

همش تو خودمم ؛ هنوز نتونستم فراموشت کنم !

 

انگار قهوه ی تلخم فایده ای نداره...

 

.........

 

وقتی ازکافه اومدم بیرون تصمیم گرفتم تا خونه قدم بزنم ...

 

هوای قشنگی بود ! بارون داشت نم نم میبارید...

 

بازم هوا دونفره بود ولی "تو" نبودی !

 

من بودم و بارون....

 

تو فکرت بودم که توجهم به یک پسرکوچولو کنار خیابون جلب شد... تو دستش 3تابسته بود .. دوتا بسته ی سفید و یه دونه صورتی !

 

ازش پرسیدم :

 

عزیزم این بسته صورتیه چیه؟! گفت:

 

همشون سیگاره ! ولی این صورتیه یکم با بقییه فرق داره !!!
از رنگش خوشم اومد و ازش خریدم .

 

..........

 

رسیدم خونه !

 

"حالا دیگه نه دوش آب سرد توروازیادم میبره و نه خط خطی های دفترم ونه قهوه ی تلخ "

 

آخه تو بامن چیکارکردی؟؟؟؟!

 

یک دفعه یاد سیگاری که خریده بودم افتادم ! یکیشوبرداشتمو روشنش کردم !!!

 

پک اول ....

 

سرفم گرفته بود ولی تحملش از دوری تو راحت تر بود...!

 

پک دوم.....

 

حالادیگه سرم داره گیج میره ! تصویرتم داره تو ذهنم کم رنگ تر میشه !

 

یه پک عمیق تر زدم .....

 

یکم بدنم سبک شده ... انگار راحت تر از قبلم !!!

 

پک چهارم....

 

دیگه چیزی یادم نمیا ! اصلا واسه چی دارم سیگار میکشم ؟؟؟!!!

 

....

 

......

 

از خواب پاشدم ... یادم افتاد چی شده بود ! هه... جالبه... بخاطر "تو" سیگاری شدم....

 

....

 

................

 

هوای قشنگیه ! بارون داره نم نم میباره .....

 

منم تو خیابون قدم میزنم ، نمیدونم چرا احساس میکنم کنارمی....

 

دنبال سیگارم می گردم ! می خوام بازم فراموشت کنم ... ولی انگار جاش گذاشتم ! چندتاخیابونو رد کردم ... دلم داشت تاپ تا می کرد ! دلشوره ی عجیبی داشتم ... یه لحظه برگشتم !

 

وای خدا....... باورم نمیشه !!!! بازم "تو"... الان که تو زندگیم کم رنگ شدی آخه چرا باید دوباره ببینمت؟؟؟!

 

اشک تو چشمام جمع شده بود ... بزور جلومو میدیدم ! سریع از اونجا دور شدم !

 

برگشتم خونه ....

 

وای خدا چه روزی بود...!

 

اصلانمی فهمیدم دارم چیکار می کنم !

 

یه پیک مشروب می خوردمو یه پک سیگار میکشیدم !.....

 

......

 

این شد کار هرروز من ....

 

حالا دیگه شدم یه آدم الکلی !

 

یکی که دیگه وجودش واسه هیچکس اهمییت نداره....

 

بازم تو خیابونم !

 

هوای قشنگیه ! بارون داره نم نم میباره.....

 

اما من دیگه قدم نمیزنم !

 

نشستم کنارخیابون و یه بسته سیگار توی دستم ....

 

خیلی وقته به خودم نرسیدم ! همه ی مردم مثل یه گدا نگام می کنن !!

 

جلوی پام پراز پول خرده !

 

ولی هنوز کسی نمیدونه من گدای عشق توام....

 

...........

 

یه پسر جوون قدم زنون اومد سمتم...انگار میدونست چمه !

 

نشست کنارم... پرسید :

 

چی شد که این بلا سرت اومد؟؟؟

 

گفتم:

 

سه سال پیش مثل امروز هوای قشنگی بود ! بارون نم نم می بارید....

 

بازم هوا دونفره بود ....

 

ولی "اون" نبود!

 

من بودم و "سیگار صورتـــــی"

 

 

 


سیگارصورتی

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 9
  • بازدید کلی : 322
  • کدهای اختصاصی

    ツCode style picturesツ
    http://bo3e.com/wp-content/uploads/style-ax-cod.gif